سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دانلود کتاب عمومی دانشگاهی

شاعر مورگان پارکر اولین فیلم YA خود را با \چه کسی این آهنگ را اج

    نظر

رمان اولین شاعر مشهور مورگان پارکر پاییز امسال به بازار عرضه می شود و می توانید امروز خواندن آن را در بوستل شروع کنید! نیمه خود زندگینامه چه کسی این آهنگ را گذاشته است؟ مراکز یک دختر 17 ساله به نام مورگان است که پس از آنکه احساس کند از زندگی اکثریت سفید و حومه شهری جدا شده است ، در معالجه تمرین می کند در نوبت خنده دار و صریح ، مورگان پارکر که این آهنگ را اجرا می کند؟ در YA معاصر قابل خواندن است. این کتاب در تاریخ 24 سپتامبر به فروشگاه ها می آید و امروز برای پیش سفارش موجود است. خواندن را ادامه دهید تا در مورد پارکر اطلاعات بیشتری کسب کنید و از رؤیای جدید او لذت ببرید.

 

چه کسی این آهنگ را قرار می دهد؟ اولین رمان برای شاعر پارکر است که مجموعه دوم آن ، مجموعه های زیباتر از بیانسه چیزهای زیباتر وجود دارد ، به عنوان یکی از بهترین کتاب های مجله اوپرا 2017 شناخته شد . پارکر در اوایل سال جاری با سومین مجموعه شعر ، جادویی نگرو همراه شد. طبق گفته وب سایت نویسنده وی ، این مورد برای مورگان پارکر همه چیز نیست ، زیرا او همچنین دارای "اولین کتاب غیرقانونی ... از یک جهان / خانه تصادفی" است .

 

اوپرا تنها هوادار بزرگی در مخاطبان پارکر نیست. نویسنده یکی از همکاران فارغ التحصیل Cave Canem است ، و او یک جایزه ملی اواخر سال 2007 برای بورس ادبیات هنر دریافت کرد. پارکر همچنین برنده جایزه پوشکارت 2016 شد.

 

 

رنل مدرانو

مورگان پارکر کی این آهنگ رو گذاشت؟ در تاریخ 24 سپتامبر است ، اما شما می توانید یک فصل از کتاب را همین حالا ، به طور انحصاری در بوستل بخوانید.

 

 

سگ سیاه سیاه

من هیچ دلیلی ندارم که چرا یک دفتر درمانی برای هالووین تزئین می کند. آیا همه ما به اندازه کافی از مشکلات خودمان فریفته ایم؟

 

در اینجا من دوباره هستم ، دختر سیاه و سفید کوتاه تی شرت و جادوگری دایناسور جونیور ، در اتاق انتظار دفتر سوزان و اتاق انتظار برای بقیه عمر من ، با آزار از اینکه آیا باید در یک کاسه شرکت کنم ذرت آب نبات موسیقی متن آهنگ آهنگ Pixies از پایان Fight Club است ، "البته ذهن من کجاست؟"

 

حتی اگر می خواستم و نه ، نمی توانم لباس مضمون سوزان بردی LCSW را توصیف کنم. بیایید فقط بگوییم که قرنیه درگیر است. من مطمئن نیستم که وقتی چشم او را باز می کند ، چشمانم از بین نمی رود.

 

امروز ، دفتر او بوی بدی از کلوچه های ادویه ای کدو تنبل می دهد. او بافت را ارائه می دهد و من کاهش می یابد. این فیلم معمولی کوچک ساکت و کوتاه ماست. "بنابراین ، من از Wellbutrin خارج شده ام ،" من نوع تردیدی را ابراز می کنم ، به این امید که بتوانم جلوی جلسه شغلی را بگیرم.

 

"دکتر. هفته گذشته لی من را به Prozac گذاشت. "

 

"اوه شما در مورد آن تصمیم چه احساسی دارید؟ "

 

 

"خوب."

 

سوزان صدای رادیوی دلهره خود را می گذارد. وی گفت: "پیدا کردن دارو و درمان مناسب اغلب دشوار است. این می تواند کاملاً گذار باشد. من اینجا هستم تا بتوانیم با هم روند کار را انجام دهیم. اما هنگامی که دوز مناسب را پیدا کردید ، به همراه درمان ، می توانید حفظ کنید. شما چنین تعداد زیادی شیر نخواهید داشت و آنها قابل کنترل تر خواهند بود. "

 

"من می دانم." من یک تلنگر را می زنم.

 

(او ادامه می دهد ، چیزی در مورد کوه ها و فلات می گوید. پشت چشمان من ، آنها را به عنوان چشم انداز تصور می کنم - قرمز ، نارنجی ، سوزان.)

 

"من می دانم که الان اینطور نیست ، اما شما بسیار شجاع هستید. افسردگی سخت است. می دانید ، وینستون چرچیل با افسردگی بالینی مقابله کرد؟ او آن را سگ سیاه نامید ، مانند یک سگ سیاه کوچک پیرو او. "

 

"هوم این تقریباً همین است. به جز سگ من مثل پارس کردن تمام مدت در صورتم است. یا سگ مرا می خورد. "می خواهم بگویم ، حدس می زنم که سگ سیاه سیاه من است! اما شوخی را برای خودم قورت می دهم.

 

 

 

چه کسی این آهنگ را گذاشته است؟ توسط مورگان پارکر

18.99 دلار

اکنون سفارش دهید

لبخند قابل اعتماد و عجیب و غریب خالی او. "بنابراین ، در مورد Wellbutrin به من بگویید."

 

"این در واقع کار می کرد. انرژی بیشتری داشتم ، احساس می کردم می توانم کارها را انجام دهم ، همیشه در مورد خودم خیلی بد نبودم. اما این باعث شد که مزاج من دیوانه شود. من مثل هالک احساس می کردم ، مثل اینکه نمی توانم عصبانیت خود را کنترل کنم. "

 

"آیا شما هنوز هم آن سطح از پرخاشگری را احساس می کنید؟"

 

"نه ، دقیقاً پرخاشگری نیست. قطعاً مثل هالک نیست. این ترسناک بود بیشتر شبیه اذیت است. "

 

"Mmm."

 

 

من نتیجه نفس را آرام و نفس می کشم و گره می زنم. دست و پا چلفتی چند انگشت آب نبات در انگشتان من است.

 

"و ، آیا شما هنوز فکر در مورد مرگ دارید؟"

 

"نه!" شکر مانند سنگریزه در دهان من است. "منظور من این است که چنین نیست. من فکر نمی کنم می خواهم به خودم آسیب بزنم. "

 

"این چیزی نیست که از من پرسید. آیا شما هنوز هم در مورد مرگ فکر می کنید؟ "

 

"من به فکر کشتن خودم نیستم. جدی ، من نیستم. بنابراین. لازم نیست نگران باشید. ”متوجه می شوم دستانم را در دامانم پیچیده ام.

 

"اما ، چیزی است که شما به من نمی گویید ، وجود ندارد؟"

 

(بین مرگ و عدم تمایل به زنده بودن تفاوت وجود دارد ، اما هیچ کس در مورد آن تفاوت یا اینکه چه کاری باید انجام دهد صحبت نمی کند. مثل این ، شما می توانید یک دختر هفده ساله باشید که از نظر جسمی ، کیهانی و ذاتا یقین است. که عظمت و استعداد و خورشید لعنتی در جهان وجود دارد فقط برای شما، حلق آویز وجود دارد مانند یک آووکادو رسیده برای شما ، به طور خاص، را انتخاب کنید. اما در همان زمان، شما می توانید "بالینی افسرده،" یک "گناهکار،" گیر و شما هیچ راهی برای آتش سوزی ندارید ، بنابراین شما اجازه می دهید آن را پیروز شود ، و سعی کنید به خاطر بیاورید که چقدر گرم است و چگونه وقتی شما را می پوشاند چگونه است. حداقل ، در نهایت ، تنها نیستید ، حتی اگر مطمئن نیستید که به خدا اعتقاد دارید ، امیدوارید که این واقعیت داشته باشد ، بنابراین شما به هیچ چیز دعا نمی کنید ، همه چیز را درست انجام می دهید ، فقط به صورت موردی ، یا می گوییدF * ck )

 

 

(کاش می توانستم یکی یا دیگری را انجام دهم.)

 

آه می خورم - واقعاً این یک رشد بزرگ است. من نمی خواهم این کار را انجام دهم و سحری که در معده من است ، تمام راه را تا گردن من می چرخاند.

 

من می گویم: "خوب ،" بازوها را باز می کنم و مانند نودل استخر در کناره هایم می چرخم. وی گفت: "اینگونه نیست که من واقعاً می خواهم بمیرم ، اما گاهی اوقات ، فکر می کنم اگر وجود نداشتم بهتر می شد. اگر من ناپدید شدم و تمام خانواده ام و همه حافظه مانند مردان در سیاه پاک شد . اگر من هرگز وجود نداشتم ، زندگی آنها بهتر می شد. حدس می زنم فقط می فهمد که من اینجا هستم و اکنون همه ما باید با آن مقابله کنیم. این برای همه مکیدن است. "

 

"شما خود را سنگین دیگران می دانید."

 

گره می زدم ، سعی می کنم اشک های مونتاژ پشت چشمانم را تصدیق نکنم. "و برای من نیز من یک بار برای من است. "

 

"چه حسی در مورد آن داری؟"

 

 

" منظور من ... بد! گناهکار. من می دانم که برای خودم قتل عام ایجاد می شود ، و خانواده و دوستانم ناراحت خواهند شد ، اما احساس می کنم تنها گزینه جایگزین درد در الاغ است. من تقریبا فکر می کنم که پاک شدن از تمام جهان ، که هرگز موجود نیست ، یک هدیه خواهد بود. "

 

سوزان فقط با همدلی گره می زند ، جواب نمی دهد.

 

"مانند ، این هدیه ای است که می توانم به من بدهم."

 

روشی که چشمانش نرم می شود می توانم به او بگویم فکر می کند گریه کن ، گریه کن ، فقط این کار را انجام ، نرم و گریه کن!

 

اما من هوشیار هستم که حرفهایم را پیدا کنم. می خواهم خودم توضیح دهم.

 

"شما می دانید که این فیلم یک زندگی شگفت انگیز است ، فیلم کریسمس؟"

 

"این یک فیلم عالی است."

 

"من آن فیلم را دوست دارم. هر وقت گریه می کنم. و من نمی توانم بگویم که من گریه می کنم چون من جورج را دوست دارم ، و دوست دارم که او چطور برای همه افراد در شهر خیلی خاص است ، یا به خاطر عمق بودن ، می دانم که جورج بیلی نیستم. من این شخص حماسی نیستم که زندگی همه را تغییر می دهد. اگر کلارنس فرشته آمد و به من نشان می داد که اگر هرگز به دنیا نیامدم ، دنیا چگونه به نظر می رسد ، می دانم که خانواده من و همه شادتر خواهند بود. از گفتن آن متنفرم اما این فقط حقیقت است. "

 

 

"و چگونه می دانید؟"

 

"من فقط انجام می دهم!" "منظور من این خوب است ، این فقط واقعیت است."

 

سوزان از استراتژی مورد علاقه خود استفاده می کند: سکوت. او دوست دارد این کار را انجام دهد زیرا می داند که این باعث می شود من خیلی ناراحت کننده باشم ، فقط در آنجا آرام بنشینم در حالی که من با اضطراب در صندلی خودم می لرزم و چشمانم را دور می زنم. او این کار را می کند بنابراین باید با هر آنچه که گفتم بنشینم - من مجاز نیستم که فقط از گذشته بزرگنمایی کرده و شوخی کنم.

 

اوه ، او خوب است. من در واقع مجبور به ارائه پیشنهادات او هستم.

 

"بنابراین ، به نظر می رسد که ما دیگر وقت نداریم -"

 

می گویم: "اوه ، خوب ،" برای اولین بار در یک ساعت ایستاده و بازدم. چک چوبی را از جیبم می کشم. با دست خط حلقه مادرم در حال چرخیدن است و به شماره نگاه می کنم ، فکر می کنم ببینم؟ تمام این پولهایی که آنها برای من خرج می کنند ، تمام این استرس - هیچ مشاجره ای با اعداد وجود ندارد.

 

"این از مادر من است."

 

سوزان آن را می پذیرد اما دوباره با چشمان مشروب به من نگاه می کند. مین را با عصبی به دور خود منتقل می کنم و منتظر رها شدن هستم.

 

"دو هفته دیگه میبینمتون."

 

درهای لابی را تند و تیز می کنم ، من قاب استودیو Bon Jovi را به چشم بد بو می دهم. او چه می داند؟ چه کسی می خواهد فقط با یک نماز زندگی کند ، به خصوص اگر تنها در آنجا هستید - یا در مورد من ، اگر نمی دانید آنجا کجاست.

 

بعضی اوقات ، بعد از درمان ، احساس می کنم حتی بیشتر از گذشته گم شده ام. من هم احساس مسخره می کنم نظرش چیه؟ فکر می کنم با دیدن سایر اتومبیل ها در قسمت زیادی از پارک اداری گنگ می زنند ، زندگی های دیگر فقط به طور مرتب و بی پرده ادامه می یابد. افراد دیگر بدون کمک چندین پزشک و داروها استراحت می کنند.